رایانه همراهم روی پام دارم باهاش کار می کنم .بابام اومده تو اتاقم می گه:رایانه همرات روشنه؟
میگم:پس نه پس!روی زمین داشت گریه میکرد گذاشتم روی پام آروم بگیره
بعد به پدرم میگم باهاش کارداری؟میگه پس نه پس!صدای گریش می اومد،اومدم بهت بگم گناه داره بغلش کن.
سر امتحان برگه تقلبم و در آوردم دارم مینویسم. مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟
گفتم نه پس دعای ابوحمزه ثمالیه
دارم کباب درست میکنم رو منقل و سیخای کبابو میگردونم ...
اومده خودشو لوس کرده با لحن بچه گونه میگه عشقم داری کباب درست میکنی؟
پَ نه پَ دارم فوتبال دستی بازی میکنم
با دوستم رفتیم لب زاینده رود میگه این مرغابیا پرواز کردن اومدن اینجا ؟ پـَـ نـَـ پـَـ نذر داشتن با پای پیاده اومدن اصفهان
رفيقم ميگه واي يعني اين امتحانو ميديمو ميريم که ميريم . . .
ميگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ واميستيم، يه آبو جارو هم ميکنيم کف سالن رو، گناه دارن
رفتم داروخانه پیر مرده دفتر چه بیمه رو داده به مسئول داروخانه بعد از چند دقیقه داروهاش رو مسئول داروخانه آورده پیرمرده گفت چقدر میشه؟مسئول داروخانه گفت پدر جان می بری؟پیرمرده گفت پـَـ نـَـ پـَـ همینجا میخورم بی زحمت یک نوشابه خنک و سالاد هم بیار
پيامک په نه په
مامانم سفره پهن کرده بود ,بهش گفتم ميخواي شام بياري؟
گفت: پـَــــــــ نَ پَـــــــــ ميخوام گلاي سفره رو اب بدم !
زنگ زدیم اتش نشانی،میگه جایی اتیش گرفته؟
میگیم : نه پــــس زنگ زدیم ببینیم امشب خونه این بیایم مهمونی
تو هواپیما نشستم دارم دعا می خونم بغل دستیم می گه دعا می کنی سالم برسی؟
نه پس! دوست دارم صحنه سقوط هواپیما رو از نزدیک ببینم دعا می کنم سقوط کنیم
دارم حرف میزنم هی زبونم میگیره، بابام میگه:چته زبونت بند اومده؟ میگم پَــ نَــ پَــ میخوام حرف بزنم اینجا بد آنتن میده